طراحی در قرن بیستم
نام «طراحی گرافیک» برای اولین بار در سال ۱۹۲۲ در مقاله «نوع جدید چاپ خواستار طراحی جدید» توسط ویلیام ادیسون دیگینز، یک طراح کتاب آمریکایی در اوایل قرن بیستم ظاهرشد.
طراحی گرافیک راف که در سال ۱۹۲۷ منتشر شدهاست، به عنوان اولین کتابی که در عنوان آن از «طراحی گرافیک» استفاده شده، در نظر گرفته شدهاست
نشانههای مترو لندن نمونهای نمونه طراحی کلاسیک در دوران مدرن است و با استفاده از حروف طراحی شده توسط ادوارد جانستون در سال ۱۹۱۶ طراحی شدهاست.
در دهه ۱۹۲۰، کنستراکتیویسم شوروی در تولید فکری در حوزههای مختلف تولید به کار گرفته شد. این جنبش قائل به این بودند که هنر فردگرا در روسیه انقلابی بیفایده بوده و به این ترتیب به سوی ایجاد اشیایی برای مقاصد انتفاعی حرکت کرد. آنها ساختمان، مجموعه تئاتر، پوستر، پارچه، پوشاک، مبلمان، آرم، منوها، و… طراحی کردند.
یان چولداری اصول تایپوگرافی مدرن را در کتاب ۱۹۲۸ خود، با عنوان تایپوگرافی مدرن تدوین کرد. او بعدها فلسفهای را که در این کتاب به عنوان فاشیستی بودن حمایت میکرد رد کرد، اما آنچه باقی ماند بسیار تأثیرگذار بود.[نیازمند منبع] چولداری، طراحان حروف باوهاوس مانند هربرت بایر و لازلو موهولی ناگی و اللیسیتسکی تا حد زیادی تحت تأثیر طراحی گرافیکی بودند که ما امروز میشناسیم. آنها در روشهای تولید و دستگاههای سبک مورد استفاده در سراسر قرن بیستم پیشگام شدند.
سیپی پینلیز Cipe Pineles زنی پیشگام در قرن بیستم (۱۹۰۸–۱۹۹۱) بود که پا به حرفهای طراحی گرافیک گذاشت که در زمان خود، مردانه تلقی میشد، حرفهای که مانند بسیاری دیگر، مردان اولویت اول انتخاب بودند، ولی او سدها را شکست، ایدههایی نو آورد و از اینکه آنها را تحقق میبخشید هراسی نداشت.
او نخستین مدیر هنری بود که اقدام به انتخاب هنرمندان تصویرساز کرد، کاری که تا قبل از آن معمول نبود.
اندی وارهول و بنشان ازجمله کسانی بودند که زیر نظر او شروع به تصویرسازیهای داستانی کردند.
در سالهای بعد دیده شد که طراحی گرافیک به سبک جدید، مورد پذیرش گسترده و کاربردی قرار گرفت. اقتصاد پررونقِ بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا نیاز بیشتری برای طراحی گرافیک، عمدتاً تبلیغات و بستهبندی ایجاد کرد. مهاجرت مدرسه طراحی باوهاوس آلمان به شیکاگو در سال ۱۹۳۷ «تولید انبوه» مینیمالیسم را به آمریکا به ارمغان آورد؛ جرقه آتشی وحشی از معماری و طراحی مدرن. نامهای قابل توجه در طراحی مدرن اواسط قرن شامل آدریان فروتیگر، طراح حروف دانشگاه علوم و فروتیگر. پل رند، که از اواخر دهه ۱۹۳۰ تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۹۶، اصول باوهاوس را گرفت و آنها را برای تبلیغات محبوب و طراحی آرم به کار برد، به ایجاد یک رویکرد منحصر به فرد آمریکایی به مینیمالیسم اروپایی کمک کرد در حالی که یکی از پیشگامان اصلی زیرمجموعهای از طراحی گرافیکی با عنوان هویت سازمانی است؛ و جوزف مولر-بروکمان، که پوستر را به شیوهای مثال زدنی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰ طراحی میکرد.
رشد صنعت طراحی گرافیک حرفهای به صورت موازی با رشد مصرفگرایی افزایش یافتهاست. این موضوع سبب برخی نگرانیها و انتقادات مطرح شده، به ویژه از درون جامعه طراحی گرافیک با عنوان بیانیه First Things First شد. برای اولین بار توسط کن گارلند در سال ۱۹۶۴ راهاندازی شد، و سپس در سال ۱۹۹۹ با عنوان مانیفست ۲۰۰۰ در مجله مهاجر شماره ۵۱ بازنشر شد. «ما یک انقلاب بزرگ در جهت مفیدتر بودن طراحی گرافیک انجام دادیم، که باعث پایان پذیرفتن ارتباطات دموکراتیک شده. یک جهش فکری به دور از بازاریابی محصول و به سمت اکتشاف و تولیدات جدید؛ که آن را باید گسترش داد و باید آن را توسط سایر دیدگاهها تا حدودی، از طریق زبان بصری و منابع طراحی به چالش کشاند؛»[۲۵] هر دوی این برداشتها رأی طراحان حرفهای و متفکران رو به خودش جلب کرد، برای مثال رودی وندرلنز، اریک اسپیکرمن، الن لاپتون و ریک پوینور. در سال ۲۰۰۰ بیانیهای نیز در Adbusters بهطور ویژه منتشر شد، که به خاطر انتقادات عمیقش به فرهنگ بصری شناخته میشود.
طراحی گرافیک به مثابه یک تخصص فقط از اواسط سده بیستم مطرح شد. تا آن هنگام اداره بنگاههای تبلیغاتی و تهیه آگهیهای تبلیغاتی توسط هنرمندان تجاری انجام میشد. این متخصصین عبارت بودند از: صفحهبند (هنرمندان صفحهآرا)، حروفچین که عنوان و متن را با تمام جزئیات طرحریزی میکرد و دستورالعملهایی برای حروفچینی میداد، انواع مختلف تصویرگرانی که هر نوع آثار ترسیمی از نمودارهای فنی تا اسکیسهای مد را تهیه میکردند، رتوش کاران، هنرمندان طراح حروف و دیگرانی که طرحهای نهایی را برای تکثیر آماده میکردند. بسیاری از هنرمندان تجاری –از جمله طراحان پوستر- همزمان واجد چند تخصص بودند.
طی چندین سده، سه کارکرد اصلی گرافیک همچون کارکرد الفبای رومی تغییر اندکی یافتهاست و هر طرح ممکن است به هر سه روش مورد استفاده قرارگیرد. نخستین کارکرد طراحی گرافیک «معرفی یا شناسایی» است. گفتن این که یک چیز چیست یا متعلق به کجاست. کارکرد دوم آن که در اصطلاح حرفهای «طراحی اطلاعات» شناخته میشود، در زمینه اطلاعرسانی و آموزش است و رابطه یک چیز را با چیز دیگر مشخص میسازد؛ و کارکرد سوم نمایش و تبلیغ است که به قصد جلب توجه مخاطب و ماندگار کردن پیام است.